دوباره همين حوالي صداش جار مي زنه

توي روزهايي كه قدم ها دنبال آتيش، تا شايد نه كه از شادي برقصه، نه، فقط يخ نزنه

چشم ها روي كاغذ ها، بلكه به جاي لكه هاي چاي كلمه اي باد كرده باشه

دست ها توي فكر يك اتفاق، حتا كوچيك تر از حجم يه دكمه ي پيراهن

انگشت سبابه دنبال شيشه ي بخار گرفته، كه حتا به ياد بچگي حرف كوچكش رو بنويسه و زود پاك كنه

آره

اين روزها همه دنبال بهونه مي گردن كه …

مگه مهمه چي كار كنن؟

وقتي بهترين حسمون توي تنهايي مي گذره، مهمه مگه بگم كه قراره بعد پيدا كردن يه بهونه ي رنگ و رو رفته، چي كار كنيم؟!

نمي دونم

حالا اومدم بگم مي خام يه بهونه ي تازه به پرده ي ِ سرد ِ گوشت بدي

خبر تازه اي نيست

قديميه

ولي توي اين روزا شايد دوس داشته باشي،

بازم عكسش رو ببيني و با يه حس تازه گوش كني:

آ خرش يه شب ماه مياد بيرون

از سر اون كوه

بالاي دره

روي اين ميدون

ماه ميشه خندون

يه شب ماه مياد…

farhadweb

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این پست، نوشته ایست از دوستی برای نهم شهریور، سالمرگ «فرهاد مهراد»

دوستی که این روزها کمتر در وبلاگستان می بینمش و کمتر می نویسد.

یک دیدگاه برای ”دوباره همين حوالي صداش جار مي زنه

بیان دیدگاه